من معتقدم فقط باید معلم بود آن هم به معنی واقعی کلمه تا لحظه های شیرین و ناب آن را 

 با تمام وجود حس کرد.

باید معلم بود و عشق  اعجاب انگیز و وصف ناپذیر دانش آموزان نسبت به خود را تجربه نمود

 وباز هم باید معلم بودتا عاشق تمام عیار دانش آموزان گردید.

ومن معلمم.

آری معلمم.

زیرا:

نفسم به نفس گرم وپاک دانش آموزانم بسته است.

وجودم به نگاه بی آلایش ان ها گره خورده است.

جانم با مهر بی دریغشان عجین گردیده است.

حیاتم با صدای قهقهه های دل انگیزشان جاری است.

روحم بعد از هر نماز با خاطره تماشای صورت های معصو مانه شان طراوت می یابد.

زبانم با مشاهده عطش نگاهشان به دانستن توان گویش می یابد.

گوشم با شنیدن هیاهوی بی حدشان نوازش می یابد.

چشمم با دیدن لبخند رضایتشان نورانی می گردد.

قلبم با دیدن موفقیت هایشان آرام می گیرد .

ذهنم با کنجکاوی هایشان پوبا می گردد.

لبخندم با دیدنشان می شکفد.

شادی ام  در پی نشاط فرح بخششان جان می گیرد.

احساسم در تلاقی با حس لطیفشان معنی می یابد.

قلمم با عشق به دانش آموزان یارای حرکت می یابد.

من مهربانیم را در کلاس در س آن ها تلمذ نموده ام.

وبالاخره گام هایم را محبت آن هاست که استحکام می بخشد.

خدایا تو را شکر ! که من معلمم . 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها